اما اگر کسي در فضاي بيروني و همواره در برابر نور آفتاب و روشنايي قرار داشته باشد و تاريكي شب را نبينيد نداند اساساً براي او اين سؤال مطرح نمي شود كه اين روشنايي چگونه بوجود آمده است؟ و اگر به فرض مطرح شود به اندك توجه مي فهمد كه روشنايي بر اثر تابش خورشيد پديد آمده و خورشيد هم روشنايي و نورش از خودش است. اما اين كه خورشيد چرا و چگونه روشنايي دارد اصلاً براي او مطرح نمي شود و اگر هم مطرح شود با دقت بدين نتيجه مي رسد كه خورشيد نحوه وجودش طوري است كه نور دارد و روشن است و به ديگران نور و روشنايي مي بخشد.
اين مثال تنها براي نزديك شدن مطلب به ذهن است و هرگز بدين معنا نيست كه وجود خداوند نيز چنين است؛ لذا با توجه بدين مثال مي گوييم پرسش مزبور كه مربوط به چگونگي به وجود آمدن خداوند است نظير همين مثال است يعني اساساً اين سؤال درباره خداوند جا ندارد و مربوط به موجوداتي است كه روزي نبودند بعد خلق شده و بوجود آمده اند اما خداوند چون همواره بوده و هست، پس اين سؤال دربارة او معنا ندارد.
و اگر هم به فرض مطرح شود پاسخ آن است كه خداوند اصلاً عين وجود و هستي است و چگونه بوجودآمد را بر نمي تابد . چون چگونگي پيدايش و سؤال از آن مربوط به وجود مخلوقات است و خداوند مخلوق نيست، بلكه خالق همه است و چيزي كه مخلوق نباشد چگونگي پيدايش هم ندارد[1].
ثانياً: وجود ما انسان ها بلكه همه مخلوقات نسبت به خداوند ناقص و محدود است و گذشته از آن كه اساساً خداوند چگونگي پيدايش ندارد، ما نمي توانيم از همه اسرار وجود خدا سر در بياوريم و تنها به همان اندازه كه خداوند در كتاب هاي آسماني مثل قرآن خود را معرفي كرده مي توانيم خدا را بشناسيم و با كمك گرفتن از عقل خود نسبت به خداوند معرفت پيدا كنيم و خداوند در قرآن كريم خود را چنين معرفي كرده است: (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الآخروَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ)[2]يعني اوست اول و آخر، و ظاهر و باطن، و او به هر چيزي داناست.
و يا در سوره مباركه توحيد در معرفي خود فرمود: (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ [3] يعني بگو اي رسول: او خداي يكتاست، آن خداي كه از همه بي نياز و همة عالم به او نيازمند است. نه كسي فرزند اوست، و نه او فرزند كسي، و هيچ كس مثل و همتاي او نيست[4].
ثالثاً گذشته از اين كه خداوند چگونگي پيدايش ندارد و اين سؤال درباره او بي معناست در قرآن و روايات فراوان آمده كه انسان نبايد درباره ذات و چگونگي خداوند فكر كند؛ چون اساساً چگونگي دربارة خدا راه ندارد، در اين جا تنها به ذكر دو حديث اكتفاء ميشود:
الف: امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند به چگونگي توصيف نشود، چگونه مي توان او را به چگونگي وصف كرد با اين كه چگونگي را او آفريده تا چگونگي شده و به وسيله چگونگي كه براي ما قرار داد چگونگي شناخته شد.[5]
ب: در حديث ديگر نيز امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: هر كه درباره خدا فكر كند كه او چگونه است هلاك مي شود؛[6] يعني به نتيجه نمي رسد و ممكن است سبب گمراهي و هلاكت فكري و اعتقادي او شود. [7]
[1] -. نظير و شبيه اين تحليل را در اين منبع مي توانيد بخوانيد: ناصر مكارم، پيام قرآن، تهران، نشر دارالكتب الاسلاميه 1377 ش، ج 4، ص 195 تا 196.
[4] -. ناصر مكارم، پيام قرآن، نشر پيشين، ج 4، ص 195.
[5] -. اصول كافي، كتاب توحيد، باب نهي عن الصفت بغير وصف به نفسه تعالي، ج 1، ص 137، حديث 12.
[6] -مان، با ترجمه جواد مصطفوي، تهران، نشر دفتر نشر فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ، ص 126، بي تا.
[7] - معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 4 و 2، نشر صدرا، چاپ 5، سال 1378 ش.
2. ناصر مكارم، پيام قرآن، ج 2 و 3، (طرق معرفة الله در قرآن) نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ 6، 1377 ش. به نقل از اندیشه قم .www.andisheqom.com
:: موضوعات مرتبط:
شبهات اعتقادی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1159
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1